عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 20 آذر 1393
بازدید : 264
نویسنده : TAROKH

اومدم خونه ، مادرم نمازش تموم شده بود،

داشت دعا مي كرد …

تا منو ديد گفت: اينو مي گما خدا …

نمي دونم داشت پشت سر من به خدا چي مي گفت …!



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , ,
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 269
نویسنده : TAROKH

يارو ميره سمعک بخره فروشنده ميگه: همه جورشو داريم از هزار تومني تا يک ميليون تومني.

 طرف ميپرسه: هزارتومني اش چطوري کارمي کنه؟ فروشنده ميگه: اين اصلا کار نميکنه فقط مردم با ديدنش بلندتر حرف میزنند. 



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , ,
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 176
نویسنده : TAROKH

 

تست بیمار روانی!

 

 

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم

 

 شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

 

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،

 

 یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

 

من گفتم: آهان ! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

 

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد.

 

شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا کنا در ؟

 



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , بیمار روانی , ,
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 59
نویسنده : TAROKH

روزی یک مرد در زندگی خود به پوچی رسید

لذا تصمیم به خودکشی گرفت

بالای صخره ای نوک تیز ایستاد و دور گردن خود طناب بزرگی بست

سمت دیگر طناب را به تخته سنگی بزرگ گره زد

مقداری سم نوشید و لباس خود را به آتش کشید

بلافاصله به سمت پایین پرید

و در همان لحظه تیر به سوی خود شلیک کرد

گلوله به خطا رفت و طناب بالای سرش را برید

او که از خطر حلق آویز شدن جان سالم به در برده بود به داخل آب سقوط کرد

آب شعله های آتش را خاموش کردو استفراغ سم را از بدنش خارج ساخت

توسط یک ماهیگیری از آب خارج و به بیمارستان منتقل شد

در بیمارستان بود که بخاطر نبود امکانات و دارو جان به جان آفرین تسلیم کرد.



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 82
نویسنده : TAROKH

آيفون تصويري خونمون رو زدم مامانم برداشته ميگه سعيد تويي؟

ميگم پـَـــ نــه پـَـــ من مامور منکراتم لطفا درو باز کنيد ميخام بيام حجابتونو چک کنم.

 

 

 

 

تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه،
يارو زده به شيشه ميگه آقا شما هم مي‌خواي گاز بزني‌؟
پَـــ نَ‌‌ پَـــ من مي‌خوام ليس بزنم...

 

 

 

 

 

ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی,

یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم!

 

 

 

 

 

سر کلاس معارف بودیم

وسط امتحان کتاب باز کردم

بغلیم گفت تقلب می کنی؟

گفتم پ نــه پ  دارم درس می خونم!

 

 

 

 

 

رفتم تو آپارتمان دارم گوشت قربونی بین همسایه ها پخش میکنم

یارو میپرسه نذریه؟

میگم پ نه پ با خود گوسفنده مشکل داشتیم کشتیمش!

 

 

 

 

 

رفتیم رستوران

گارسون : چیزی میل دارین

من :پ نه پ  اومدیم ببینیم اگه تو اشپزخونه چیزی کم دارین بریم بگیریم!

 

 

 

 

 

یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه

صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟

پ نــه پ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتم بیای باهم بخوریم !

 

 

 

 

 

تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم

طرف میگه 1 نفر

میگم  پ نه پ 2 نفر حساب کن خور زوخان هم هست!

 

 

 

 

 

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم

بابام میگه : میری بنزین بزنی؟

پ نــه پ دارم میرم آب هویچ بزنم نور چراغاش زیاد شه!



:: برچسب‌ها: پـــ نـــه پـــ , جوک , ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 92
نویسنده : TAROKH

چهارتا دختر داشتن امتحان راهنمایی رانندگی میدادن
مامور به دختره که پشت فرمون بوده گفته ردی!
دختره گفته چرا؟!
گفته از لاین خارج شدی!
دختره زده زیره گریه که
جناب سروان به جون خودم پیشنهاد دوستی زیاد میدادن
واسه این از لاین اومدم بیرون!!!!
اون سه تا دختره پشتی هم داشتن سریع لاین رو نصب میکردن
مامور الان تو کماست واسش دعا کنید !!



:: برچسب‌ها: جوک , ,
تاریخ : جمعه 30 آبان 1393
بازدید : 91
نویسنده : TAROKH

پ نه پ - 8 (طنز)

داشتم چایی میخوردم که دهنم ســـــوخت! ، بابام میگه : سوختی ؟
میگم : پ نه پ رفتم مرحله بعد !!!

 ~*  ~*  ~


رفتم باغ وحش از نگهبان می پرسم ببخشید آقا قفس شیرا کجاست ؟
میگه بازدید کننده ای ؟
میگم پَ نَ پَ از اقوامش هستم اینورا کار داشتم گفتم سری بهش بزنم

 

 

 ~*  ~*  ~

 


رفتم دم مغازه به فروشنده می گم قرص پشه داری؟
می گه واسه کشتنش می خوای؟
پـَـ نه پَــ، برای سردردش می خوام!

 

 

 ~*  ~*  ~

 


دوستم میگه رفته آفریقا آدم خوار ها گرفتنش میگه یعنی میخواین منو بخورین آدم خار ها گفتن پ ن پ.هو هو بومبا بومبا هی هی ها ها بامبا بومبا

 

 

 ~*  ~*  ~

 

 


فامیلمون اومده خونمون میگه از وقتی کولر گذاشتین خونتون اینقدر خنک شده ؟ گفتیم پـَـــ نــه پـَـــ از وقتی توی کانون فرهنگی آموزش ثبت نام کردیم !

 

~*  ~*  ~

 

 

رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر. میگه شمام دستشویی داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟

 

 

 

  ~*  ~*  ~

 

 


سر جلسه به جلوییم می گم سوال ۳ بلدی ؟ میگه آره می خوای ؟
میگم پَ نَ پَ نگرانت بودم می خواستم اگه ننوشتی بت بگم

 

  ~*  ~*  ~

 

 

 

رفتم عابربانک، یارو داره جون میکنه با دستگاه کلنجار میره بعد ده دقیقه برمی گرده میگه شما هم کار داری؟

پ ن پ پیک موتوری ام وایسادم نامه اداری تونو تایپ کنین ببرم.

  ~*  ~*  ~

 

لیلی به مجنون گفت : همه این کارارو می کنی برا من ؟
مجنون : پَ نه پَ من عاشق آنجلینا جولی ام ، تو حریف تمرینی هستی !

  ~*  ~*  ~

 

 


دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی ؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه . میگه مگه خرابه ؟
پــــ نَ پـَــــ آوردمش تعمیرگاه عیادت دوستای مریضش!

 

  ~*  ~*  ~

 

 

یه طوطی گرفتم دوستم اومده دیده میگه طوطیه ؟؟گفتم په نه په یا کریمه با فتو شاپ تقیرش دادم!

 

 

 ~*  ~*  ~

 

رفتم چین گارسون دو تا چوب آورده خواهرم میگه یعنی باید با اینا غذا بخورم؟گارسون میگه پ ن پ چینگ چانگ چاچانگ چیونگ چانگ

 

~*  ~*  ~

 

                             بعد از اینکه دو ساعت تو صف عابر بانک واستادم تا پول بگیرم یارو برگشته می گه:
                                 آقا ببخشید سالمه؟ میگم پ ن پ مریضه اینم صف عیادت کننده هاست

 

 

  ~*  ~*  ~

 

 


یارو اومده می بینه همکارم توی اتاق نیست باز می پرسه خانم فلانی نیست؟
پـــ نه پـــ هستن. افتادن پشت اون کمد. با خط کش بزن در بیاد

 

 

  ~*  ~*  ~

 

 


مادر بزرگ مادرم ۱۲۰ سالشه، دیدمش لبــاس ورزشی پوشیده داره نرمــش می کنه بهش می گم : ننجون شما هم ورزش می کنی؟
گفت : چرا که نه….!!
گفتم فیس بوک هم میرید؟
گفــت پـَـَـ نــه پـَـَــــ از فیس بوک بر می گردم، فکـــر کردی دوست دخــــتری که الان تـــو فیس بوک داری کیه….؟
۲ دستی زدم تو سر خودم !



:: برچسب‌ها: پـــ نـــه پـــ , جوک , اس ام اس , ,
تاریخ : جمعه 30 آبان 1393
بازدید : 121
نویسنده : TAROKH

هرکس از زن خود ناراضي

 

ملا در بالاي منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضي است بلند شود.

همه ي مردم بلند شدند جز يک نفر.

ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضي هستي؟

آن مرد گفت : نه ...

ولي زنم دست و پامو شکسته نمي تونم بلند شم!

 

 

 

 

 

 

 

گم شدن خر

 

يک روز ملانصرالدين خرش را در جنگل گم مي کند.


موقع گشتن به دنبال آن يک گورخر پيدا مي کند.


به آن مي گويد: اي کلک لباس ورزشي پوشيدي تا
نشناسمت!

 

 

 

 

 

 

وظيفه و تکليف


روزي ملانصرالدين بدون دعوت رفت به مجلس جشني.
يکي گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتي چرا آمدي؟"
ملانصرالدين جواب داد: "اگر صاحب خانه تکليف خودش را نمي‌داند.

من وظيفه‌ي خودم را مي‌دانم و هيچ‌وقت از آن غافل نمي‌شوم."

 

 

 

 

 

 

علت نا معلوم

 

ملانصرالدين به يکي از دوستانش گفت: خبر داري فلاني مرده؟

دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟"

ملا گفت: "علت زنده بودن آن بيچاره معلوم نبود چه برسد به علت مرگش!"

 

 

 

 

 

 

 

 

ديرباور

 

روزي يکي از همسايه‌ها خواست خر ملانصرالدين را امانت بگيرد.

به همين خاطر به در خانه ملا رفت.

ملانصرالدين گفت: "خيلي معذرت مي‌خواهم خر ما در خانه نيست".

از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن.

همسايه گفت: "شما که فرموديد خرتان خانه نيست؛

اما صداي عرعرش دارد گوش فلک را کر مي‌کند."

ملا عصباني شد و گفت: "عجب آدم کج خيال و ديرباوري هستي.

حرف من ريش سفيد را قبول نداري ولي عرعر خر را قبول داري."

 

 

 

 

 

 

 

گريه بر مرده

 

روزي ملانصرالدين به دنبال جنازه‌ي يکي از ثروتمندان مي‌رفت و با صداي بلند گريه مي‌کرد. يکي به او دلداري داد و گفت: "اين مرحوم چه نسبتي با شما داشت؟"

ملا جواب داد: "هيچ! علت گريه‌ي من هم همين است."

 

 

 

 

 

 

 

کرامت ملا

 

روزي ملانصرالدين ادعاي کرامت کرد.

گفتند "دليلت چيست؟"

گفت: "مي‌توانم بگويم الساعه در ضمير شما چه مي‌گذرد؟"

گفتند: "اگر راست مي‌گويي بگو."

گفت: "همه‌ي شما در اين فکر هستيد که آيا من مي‌توانم ادعايم را ثابت کنم يا نه!"

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مهمان شدن ملانصرالدين

 

روزي ملانصرالدين به عده‌اي رسيد که مشغول غذا خوردن بودند. رفت جلو و گفت "السلام يا طايفه‌ي بخيلان!"

يکي از آن‌ها گفت: "اين چه نسبتي است که به ما مي‌دهي؟ خدا گواه است که هيچ‌ يک از ما بخيل نيست."

ملانصرالدين گفت: "اگر خداوند اين طور گواهي مي‌دهد، از حرفي که زدم توبه مي‌کنم، و نشست سر سفره‌ي آن‌ها و شروع کرد به غذا خوردن."

 

 

 

 

 

 

 

ما نوح را فرستاديم

 

روزي ملانصرالدين بالاي منبر رفت و يک آيه خواند :

" و ما نوح را فرستاديم... "

بعد هرچه کرد ادامه آيه را يادش نيامد تا اينکه يکي از حضار گفت :

ملا معطلمون نکن.

اگه نوح نمي ياد يکي ديگه رو بفرست!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکايت الاغ

 

الاغ ملانصرالدين روزي به چراگاه حاکم رفت. حاکم از ملا نزد قاضي شکايت کرد. قاضي ملا را احضار کرد و گفت : ملا ماجرا را توضيح بده. ملا هم گفت : جناب قاضي. فرض کنيد شما خر من هستيد. من شما را زين مي کنم و افسار به شما مي بندم و شما حرکت مي کنيد. بين راه سگها به طرفتان پارس مي کنند و شما رَم مي کنيد و به طرف چراگاه حاکم مي رويد. حالا انصاف بديد من مقصرم يا شما؟!!!

 

 

 

 

 

 

 

خويشاوندي

 

يک روز ملانصرالدين خرش را به سختي مي زد و رهگذري از آنجا مي گذشت و پرسيد که چرا مي زني گفت ببخشيد اگر مي دانستم که با شما خويشاوندي دارد اين کارو نميکردم!

 

 

 

 

 

 

 

 

دو تا خر

 

يه روز ملانصرالدين و دوستش دوتا خر ميخرن.

دوست ملا ميگه: چه طوري بفهميم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟

ملا ميگه خوب من يه گوش خرم رو ميبرم اوني که يه گوش داره مال من اوني هم که دو گوش داره مال تو.!

فرداش ميبينن خر ملا گوش اون يکي خره رو از سر حسادت خورده!!!

دوست ملا ميگه :حالا چيکار کنيم ملا ميگه: من جفت گوش خرمو ميبرم!!!

فرداش ميبينن بازم قضيه ديروزيه...

دوست ملا ميگه :حالا چيکار کنيم ملا ميگه: من دم خرمو ميبرم!

فرداش بازم قضيه ديروزي ميشه..

دوست ملا با عصبانيت ميگه: حالا چيکار کنيم ملانصرالدين هم ميگه:عيبي نداره خب حالا خر سفيده مال تو خر سياه مال من.

 

 

 

 

 

 

تجربيات اثبات شده


ملا در اتاقش نشسته بود که مگسي مزاحم استراحتش مي شود، مگس را مي گيرد و يک بالش را مي کند. مگس کمي مي پرد دوباره مگس را مي گيرد و بال ديگرش را هم مي کند. او مي گويد: بپر ولي مگس نمي پرد. به خود مي گويد: به تجربه ثابت شده است اگر دو بال مگس را بکنيد گوش او کر مي شود.

 

 

 

 

 

 

خواب خوش

 

شبي ملانصرالدين خواب ديد که کسي ? دينار به او مي دهد، اما او اصرار مي کند که ?? دينار بدهد که عدد تمام باشد. در اين وقت، از خواب بيدار شد و چيزي در دستش نديد. پشيمان شد و چشم هايش را بست و گفت: «باشد، همان ? دينار را بده، قبول دارم.»

 

 

 

 

 

 

 

 

لامپ اضافي خاموش

 

ملانصرالدين داشت سخنراني مي کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برايش روشن مي شود. ناگهان در ميان جمعيت ، زن خود را ديد. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافي خاموش.



:: برچسب‌ها: ملانصرالدین , جوک , طنز ,
تاریخ : جمعه 9 آبان 1393
بازدید : 124
نویسنده : TAROKH

مورد داشتیم استقلالیه آیفون 6 خریده بوده اما روش نمیشده از جیبش در بیاره
..
..
..
..
نکته رو گرفتی؟؟؟
خخخخخ 6 تایی هااااااااا

 

 

 

حالا میفهمم بازی های کودکی بی حکمت نبودند ...

زووووو : تمرین روزهای نفس گیر ...

الاکلنگ : دیدن بالا و پایین دنیا ...

سرسره : به سختی بالا رفتن و راحت پایین آمدن از مشکلات...
گل یا پوچ : دقت در انتخاب ...

دکتر بازی : تو حکمت این والا موندم خخخخ!!!

 

 

مورد داشتیم....
دختره رفته امتحان رانندگی بده
افسر پرسیده آینه کجاست؟
دختره گفته تو کیفمه !!!!
....بدمش!!!!

دلیل مرگ افسر هنوز معلوم نشده جان تو!!!

 

 

 

توی بدن انسان دو تا عضو هستن که اگه اونا رو نداشته باشی هیچ کدوم از کارات پیش نمیره
..
..
..
..
دل و دماغ!!!

 

 

 

ریا نشه!!!
..
..
..
..
تا6 سالگی فکر میکردم اسمم ماشالاست...!!!
از بس ناز بودم هر کی منو می دید میگفت ماشالا...

 

 

 

دختره پیام داد چرا منو اد کردی؟گفتم قیافت شبیه بازیگرای محبوبم بود!
با خوشحالی نوشت کـــــــــــی!......گفتم سمندون !!!
بلاکم کرد!!!!خب سمندون دوس دارم!!!

 

 

ﺍﺯ ﺍﻻﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﻭﺑﻮﺳﯽ ﻋﯿﺪ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﮔﺮﻓﺘﻢ :|

ﮐﻪ 2 ﺑﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺱ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ 3 ﺑﺎﺭ؟؟؟

ﻻﻣﺼﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺳﺨﺘﯿﻪ

ﯾﻬﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﻮﺱ ﮐﻨﯽ ﻃﺮفو، ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﻮﺱ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺟﺎ ﺧﺎلی ﻣﯿﺪﻩ ﻭﺳﻂ ﺟﻤﻊ ضایع میشی دیگه.

 

 

 

 

صادرات شامپو سیر پرژک به کشورای عربی یه نوع جنگ خیلی نرم محسوب میشه.

 

هر عربی که بره مغازه وبخواد شامپو پرژک بخره موقع تلفظ اسمش خفه می

 

 

 

 
 
 
 
یارو زنگ میزنه رادیو: الو سلام رادیو پیام؟؟؟!!!
خانمه: بله بفرماید
میگه: من یه کیف پیدا کردم توش 50میلیون پوله
خانمه: آفرین بە شما، میخواهید از این طریق پیام بگذارید که صاحبش پیدا بشه؟؟؟
جواب میده: نه میخوام یه آهنگ غمگین واسه صاحبش درخواست کنم!
 
 
 
 
 

دیالوگ جدید پسرا...

اوه اوه اوه!!!

بچه ها آقا ناظم میخواد ابرو هارو ببینه؟؟؟ حالا چه خاکی تو سرمون کنیم؟؟؟

 
 
 
 

دختر چسیت...؟چیز خاصی نیست دو وجب زبون,یه ساپورت  و کلیپس وبقیشم چکمه...

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک ,

تعداد صفحات : 8
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد


به وبلاگ من خوش آمدید.

نظر شما در مورد وبلاگم چیه؟

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان SMS و آدرس supersms.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 1126
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


شارژر همراه پاور بانک

RSS

Powered By
loxblog.Com