عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 22 آذر 1393
بازدید : 189
نویسنده : TAROKH

یکی از خصلت های من این بود که ...

هیچ کدوم از فصل های سال رو دوست نداشتم ...

 بهار :  چون عیده ، مهمون میاد ، حوصلشونو ندارم!

تابستون :  چون گرمم میشه!

پاییز :  چون برگ درخت میریزه!

زمستون :  چون سردم میشه!

 

 



:: برچسب‌ها: یکی از خصلت های من , , , ,
تاریخ : شنبه 22 آذر 1393
بازدید : 186
نویسنده : TAROKH

یکی از خصلت های من این بود که ...

همیشه موقع امتحان ،

حالم بد میشد ،

سرم درد میکرد ،

نفسم بالا نمی اومد ،

حالت ... و ... بهم دست میداد

و ...

خلاصه ...

امتحان که تموم میشد ، حالم خوب میشد ...

نمیدونم چه حکمتی داشت!



:: برچسب‌ها: یکی از خصلت های من , , , ,
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 272
نویسنده : TAROKH

یکی از خصلت های من این بود که :

هیچ وقت درس نمیخوندم . به جز تابستونا ...

چون میگفتم برم یادی از موقع مدرسه کنم!

میرفتم کتابا رو ورق میزدم و زیر لب میگفتم :

آخیش که دیگه نمیبینمتون!



:: برچسب‌ها: یکی از خصلت های من , , , ,
تاریخ : پنج شنبه 20 آذر 1393
بازدید : 263
نویسنده : TAROKH

اومدم خونه ، مادرم نمازش تموم شده بود،

داشت دعا مي كرد …

تا منو ديد گفت: اينو مي گما خدا …

نمي دونم داشت پشت سر من به خدا چي مي گفت …!



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , ,
تاریخ : پنج شنبه 20 آذر 1393
بازدید : 57
نویسنده : TAROKH

 ديشب داشتم كتاب ميخوندم برق رفت …

يه نيم ساعتی زير نور چراغ قوه گوشيم كتاب رو خوندم تا برق باز بياد …

اين نيم ساعتو تا آخر عمرِبچم تو سرش ميزنم …

ميگم ما زير نور چراغ قوه به بدبختی كتاب ميخونديم …

اونوخ شما اينجوري !!!



:: برچسب‌ها: اس ام اس , برق , ,
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 268
نویسنده : TAROKH

يارو ميره سمعک بخره فروشنده ميگه: همه جورشو داريم از هزار تومني تا يک ميليون تومني.

 طرف ميپرسه: هزارتومني اش چطوري کارمي کنه؟ فروشنده ميگه: اين اصلا کار نميکنه فقط مردم با ديدنش بلندتر حرف میزنند. 



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , ,
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 175
نویسنده : TAROKH

 

تست بیمار روانی!

 

 

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم

 

 شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

 

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،

 

 یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

 

من گفتم: آهان ! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

 

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد.

 

شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا کنا در ؟

 



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , بیمار روانی , ,
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 58
نویسنده : TAROKH

روزی یک مرد در زندگی خود به پوچی رسید

لذا تصمیم به خودکشی گرفت

بالای صخره ای نوک تیز ایستاد و دور گردن خود طناب بزرگی بست

سمت دیگر طناب را به تخته سنگی بزرگ گره زد

مقداری سم نوشید و لباس خود را به آتش کشید

بلافاصله به سمت پایین پرید

و در همان لحظه تیر به سوی خود شلیک کرد

گلوله به خطا رفت و طناب بالای سرش را برید

او که از خطر حلق آویز شدن جان سالم به در برده بود به داخل آب سقوط کرد

آب شعله های آتش را خاموش کردو استفراغ سم را از بدنش خارج ساخت

توسط یک ماهیگیری از آب خارج و به بیمارستان منتقل شد

در بیمارستان بود که بخاطر نبود امکانات و دارو جان به جان آفرین تسلیم کرد.



:: برچسب‌ها: اس ام اس , جوک , داستان طنز کوتاه , ,
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 68
نویسنده : TAROKH

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

 

ملا درجوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم...

 

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

 

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!

 

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود...

 

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم ...!

 

دوستش کنجاوانه پرسید : دیگه چرا ؟

 

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال

 

چیزی میگشت ، که من میگشتم !!!



:: برچسب‌ها: اس ام اس , ملا , ,
تاریخ : سه شنبه 18 آذر 1393
بازدید : 83
نویسنده : TAROKH

به دختر تو خیابون گفتم خانم ببخشید ساعت چنده؟ یهو برگشت اشک تو چشماش جمع شد و ساعتش رو در آورد و گفت عزیزم قابل تو رو نداره فدات شم!!!! توفقط منوبگیر !!

 


به نظرتون من چیکار کردم؟؟؟

.

.

.

.

.
درست حدس زدی مث الاغ بانهایت سرعت فرارکردم!!!!!!



:: برچسب‌ها: اس ام اس ,
تاریخ : یک شنبه 2 آذر 1393
بازدید : 53
نویسنده : TAROKH

اس ام اس عاشقانه ...

 کاش ...

باران بگیرد …
 باران بگیرد و شیشه بخار کند …
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم …
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم …
و خلاص …

 

 

 

 

روزی میــرسد …
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری …

بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم …
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب …

رآه خــــوآهم افتـــــآد …
مَـــن کـــه غَریبـــــم …

چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم …
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…

 

 

 

 

 

تقصیر از من است …
آن زمان که گفتی …

قول بده همیشه کنارم بمانی …

یادم رفت بپرسم …
کنار خودت یا خاطره هایت؟؟؟!!…

 

 

 

 

 

معجزه‌ها با باد رفته‌اند …
و چشمانی که چشم مرا گرفت …
همیشه در حاشیه‌ی آینه جا ماند …
و پشت پنجره چقدر نیامد …
آنکه قرار بود …

 

 

 

 

نم کشیده ام بر دیوار اتاق…
بس که لحظه های دور بودنت را ،
قطره هایی از باران دلتنگی باریده ام روی آن به یادگار …

 

 

 

 

خیالت راحــتـــــ . . .

شکسـ ــــته ها نفرین هم بکـ ــنند ،
گیرا نیسـ ــت …!

نـــفرین ،
ته ِ دل می خـ ــواهد

دلِ شکسـ ــته هـ ـــم که دیگر
ســــر و ته ندارد . . .

 

 

 

 

 

بس کن سآعتــــ …

دیگــــــر خستـه شده ام ….
آرهـ مَن کم آورده ام ….

خودمــ میدآنمــ که نیستـــ …
اینقدر بآ بودنتـــ نبودنشــ رآ به رُخـــَم نکشـــ !

 

 

 

 

من مانده ام …
و انبوهی از اندوه …
و تو بهانه ی چشمانم کمی آرام تر از دیدگانم جدا شو . . .

 

 

 

 

 

می خواهی بروی ؟!

پس بی بهانه برو !
بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را …

محبت ساختگیـت، عشق دروغینت و چشمان پر فریبت،
روزی گرفتارت خواهند ساخت …

فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…!

 

 

 

 


تو راحــت بخوابـــ…
من مشق گریه هایم هنـــوز مانـده …



:: برچسب‌ها: اس ام اس عاشقانه , ,
تاریخ : یک شنبه 2 آذر 1393
بازدید : 90
نویسنده : TAROKH

پیامک های عاشقانه سنگین ...

 


مادربزرگ می گفت : دل هر آدمی دری دارد

می گفت : باید باز کنی در دلت را روی لبخند آدم ها

می گفت : هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند

می گفت : کلید دل آدم دست خود آدم نیست

می گفت : انگاری کلیدها را دم خلقت پخش کرده اند

بین آدم ها و هر کسی یکی برداشته برای خودش

می گفت بلند شو برو بگرد

بگرد ببین کلید قلب کیست توی دست هایت ؟

ببین کلید قلبت کجاست ؟

 

 

 

 

 

 

آنقدر مشغول بزرگ شدن هستیم که گاهی

فراموش می کنیم پدر و مادرمان در حال پیر شدن هستند !

 

 

 

 

 

پدر پشت در نقاب خنده هایش را می زند

و غم هایش را در جیبش می ریزد و وارد خانه می شود

پدر ناراحتی هایش را پشت روزنامه پنهان می کند

پدر در تمام آینه ها فریاد می زند : حال من خوب است

پدر دوستت دارم ها را با چشمانش می گوید چون عشق پدر همیشگی است

پدر ، سایبان لحظه های بارانی

چشمان پدر ، شعری است مردانه

پدر سرباز کهنه کار جبهه های روزگار

پدر برای من همیشه پدر خواهد ماند.

 

 

 

 

 

هیچوقت حال اونی که هست

رو به خاطرِ اونی که نیست نگیرید …

 

 

 

 

 


کسانی که از خود می رنجانیم

مثل ساعت هایی می مانند که صبح دلسوزانه زنگ می زنند

و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم که خیلی دیر شده ...

 

 

 

 

 

ﮔﺎﻫﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﺍﻥ

ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ !

 

 

 

 

 

فراموش نکنیم که اگر دلی را بردیم شکستیم ، گذشتیم و رفتیم …

روزگار حافظه خوبی دارد ، هرگز فراموش نمی کند !

 

 

 

 

 

کسی چه می فهمد
حیاطِ ما

گل هایش به

سوی انقراض می روید!

تکانی بخور!

دوباره

بوی یاسمن بفروش

در شهر ...

 

 

 

 

 

گاهی گمان نمی کنی ولی می شود ,

گاهی نمیشود که نمیشود.


گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ,

گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود .


گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست ,

گاهی تمام شهر گدای تو میشود .



:: برچسب‌ها: عاشقانه , اس ام اس ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 180
نویسنده : TAROKH

جعبه گوجه خريديم !

اون يکي همسايه اومده ميگه ميخواي رب بپزي ؟

گفتم پـَـــ نــه پـَـــ ميخوايم رنگ کنيم جاي سيب بفروشيم!

 

 

 

 

 

به بابام می گم تلویزیونو بزن کانال دو …

میگه روشنش کنم ؟

پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو من هُل میدم روشن شه!

 

 

 

 

 

دارم به خواهر زادم دیکته میگم

رسیده آخر خط میگه دایی برم سر خط ؟

پَ نـــ پَ بقیشو رو فرش بنویس !

 

 

 

 

 

از دل درد دارم میمیرمو جلوی دستشویی دارم پیچ و تاب میخورم

بعد ۲ ساعت یارو اومده بیرون میگه دستشویی داری ؟

میگم پَـــ نَ پَـــ دیدم فضای مناسب و دلبازیه اومدم موج مکزیکی تمرین میکنم!

 

 

 

 

 

به دوستم میگم من عاشق این ماشین شاسی بلندام

میگه منظورت پرادو و رونیزو ایناست؟

پ نه پ منظورم کامیونو تراکتورو ایناست.

 

 

 

 

 

حواسم نبود با صورت رفتم تو در

بابام میگه ندیدیش؟

گفتم پَ نَ‌‌ پَ من دارکوبم می خوام با منقار یه سوراخ برا خودم باز کنم برم تو!


تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 80
نویسنده : TAROKH

آيفون تصويري خونمون رو زدم مامانم برداشته ميگه سعيد تويي؟

ميگم پـَـــ نــه پـَـــ من مامور منکراتم لطفا درو باز کنيد ميخام بيام حجابتونو چک کنم.

 

 

 

 

تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه،
يارو زده به شيشه ميگه آقا شما هم مي‌خواي گاز بزني‌؟
پَـــ نَ‌‌ پَـــ من مي‌خوام ليس بزنم...

 

 

 

 

 

ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی,

یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم!

 

 

 

 

 

سر کلاس معارف بودیم

وسط امتحان کتاب باز کردم

بغلیم گفت تقلب می کنی؟

گفتم پ نــه پ  دارم درس می خونم!

 

 

 

 

 

رفتم تو آپارتمان دارم گوشت قربونی بین همسایه ها پخش میکنم

یارو میپرسه نذریه؟

میگم پ نه پ با خود گوسفنده مشکل داشتیم کشتیمش!

 

 

 

 

 

رفتیم رستوران

گارسون : چیزی میل دارین

من :پ نه پ  اومدیم ببینیم اگه تو اشپزخونه چیزی کم دارین بریم بگیریم!

 

 

 

 

 

یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه

صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟

پ نــه پ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتم بیای باهم بخوریم !

 

 

 

 

 

تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم

طرف میگه 1 نفر

میگم  پ نه پ 2 نفر حساب کن خور زوخان هم هست!

 

 

 

 

 

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم

بابام میگه : میری بنزین بزنی؟

پ نــه پ دارم میرم آب هویچ بزنم نور چراغاش زیاد شه!



:: برچسب‌ها: پـــ نـــه پـــ , جوک , ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 85
نویسنده : TAROKH

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند ؛

یک روز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند ناگهان فرهاد خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فورا به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد ، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت :

من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم.

خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر ، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.


هوشنگ که به دقت به صحبت هاى دکتر گوش مىکرد گفت :

او خودش را دار نزد ، من آویزونش کردم تا خشک بشه …!



:: برچسب‌ها: فرهاد و هوشنگ , اس ام اس , جوک , ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 82
نویسنده : TAROKH

يه سوال كه ذهنم رو خيلي مشغول كرده اينه كه :
چرا خانوما رشته مامائي دارن ولي آقايون رشته بابائي ندارن؟

 

 

 

 

 

مشتري: اين كت چنده؟
فروشنده: یک میلیون تومان
مشتري: واي! اون يكي چنده؟
فروشنده: واي واي!!


 

 

 

 




دقت كردين همه مجري هاي صدا و سيما دوست دارن بيشتر در خدمت مهمان برنامه باشن

اما وقت برنامه اين اجازه رو بهشون نميده ؟

 

 

 

 

 

 




تا حالا دقت كرده بودين تام و جري تمام مدت لخت بودن

اما وقتي ميرفتن لب ساحل شورت پاشون مي كردن !؟

 

 

 




 




سالها گذشت و گذشت و گذشت و سانديسها كماكان توليد شدند

و توليدكنندگان نوشتند :

از "اينجا" باز كنيد و مردم همچنان از "آنجا" باز ميكردند!

 

 

 

 

 

 




كلاس دوم دبستان بودم.

با خوشحالي دست تو نمرم بردم و 9 رو كردم 19

بردمش پيش بابام گفتم 19 شدم جايزه ميخوام..

اونم گوشم رو گرفت و گفت حالا برا 91 ای كه گرفتي چي ميخواي....؟!!

 

 

 

 

 

 




يارو اومده تو پيج سهراب سپهري پست گذاشته:
"آقاي سپهري من عاشق شما و شعراتونم شب ها با شعرهاي شما و چشم خيس به خواب ميروم، چشمهارا بايد شست جور ديگر بايد ديد..."
حالا تا اينجاش اشكال نداره ، دو روز بعدش كامنت گذاشته زير پست خودش كه:
..." آقاي سپهري تورو خدااااااااااا جواب مرا بدهيد حتي يك سلام!

 

 

 

 

 

 

 

 



اين روزا دختر و پسرها از عشق و دوستي هيچ نفعي نميبرند

اونايي كه منفعت ميبرند: رستورانها ، كافي شاپ ها ، ايرانسل و همراه اوله!

 

 

 

 

 



دانشمندان به يه نتيجه منطقي رسيدن:
از يه جائي‌ به بعد بحث كردن ديگه فايده ايي نداره،بايد فحش بدي !

 

 

 

 

 

 




يكي از شباهتهاي اكثر خانومها اينه كه طرز تهيه انواع استيك و ژيگو رو از برنامه آشپزي دنبال مي كنن
آخرش شام همون كوكو سبزي رو درست ميكن!
 

 

 




 

 

 




اگه كسى براى پنجمین بار چيزيو تكرار كرد و شما بازم نفهميدى چى داره ميگه ...
يه لبخند ژكوند بزن، چند ثانيه نگاش كن، حــَله
طرف خودش ميفهمه تعطيلى!

 

 

 

 

 






يارو صبح تا شب تو خيابون مخ ميزنه، شب تا صب تو فيس بوك...
بعد ميگه دنبال نيمه گمشده ام ميگردم!!
آخه لامصب پازل هزار تيكه هم بودي تا حالا تموم شده بود!!!

 

 

 

 

 

 




اونايي كه در جواب حرفت ميگن"هر جور راحتي"
بايد با جفت پا بري تو صورتشون تا بفهمن چطوري راحتي!

 

 

 

 

 

 




ولم كن تا ولت كنم!!!

. . . .

جمله اي استراتژيك در زمان دعواهای بچگی!!

 

 

 

 

 

 

 




تو انتشارات دانشگاه يه دختره در فلشش رو گم كرده بود بعد آروم از من پرسيد :

ببخشيد اگه فلش سر نداشته باشه ويروسي مي شه؟؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 




يه روز يه طوطي با يه خرگوش ازدواج ميكنه اگه گفتي بچشون چي ميشه؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.بچه دار نميشن!! زندگيشون داره از هم ميپاچه....دعا كنين!!



:: برچسب‌ها: اس ام اس بـــــاحـــــال , ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 114
نویسنده : TAROKH

آن چیست که در زمستان خانه را گرم میکند ولی تابستان بالای درخت است؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

پــاسخ : بخاری . مال خودمه دوس دارم ببرمش بالای درخت!



:: برچسب‌ها: چیستان , ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 84
نویسنده : TAROKH

رفتم دکتر میگم سِک سِکَم بند نمی یاد

یه دختر بدون آرایش نشونم داد ‫از ترس سِک سِکم بند اومد

‫ اما الان از ترس خوابم نمیبره!


تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 114
نویسنده : TAROKH

طریقه خواستگاری کردن از دخترا در روزهای جاری :
عزیزم دیگه وقتشه به جای کیلیپس سایه یه مرد بالا سرت باشه!

 

 



:: برچسب‌ها: کلیپس , ,
تاریخ : شنبه 1 آذر 1393
بازدید : 92
نویسنده : TAROKH

چهارتا دختر داشتن امتحان راهنمایی رانندگی میدادن
مامور به دختره که پشت فرمون بوده گفته ردی!
دختره گفته چرا؟!
گفته از لاین خارج شدی!
دختره زده زیره گریه که
جناب سروان به جون خودم پیشنهاد دوستی زیاد میدادن
واسه این از لاین اومدم بیرون!!!!
اون سه تا دختره پشتی هم داشتن سریع لاین رو نصب میکردن
مامور الان تو کماست واسش دعا کنید !!



:: برچسب‌ها: جوک , ,
به وبلاگ من خوش آمدید.

نظر شما در مورد وبلاگم چیه؟

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان SMS و آدرس supersms.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 98
بازدید کل : 1077
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


شارژر همراه پاور بانک

RSS

Powered By
loxblog.Com