پیامک های عاشقانه سنگین ...
مادربزرگ می گفت : دل هر آدمی دری دارد
می گفت : باید باز کنی در دلت را روی لبخند آدم ها
می گفت : هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند
می گفت : کلید دل آدم دست خود آدم نیست
می گفت : انگاری کلیدها را دم خلقت پخش کرده اند
بین آدم ها و هر کسی یکی برداشته برای خودش
می گفت بلند شو برو بگرد
بگرد ببین کلید قلب کیست توی دست هایت ؟
ببین کلید قلبت کجاست ؟
آنقدر مشغول بزرگ شدن هستیم که گاهی
فراموش می کنیم پدر و مادرمان در حال پیر شدن هستند !
پدر پشت در نقاب خنده هایش را می زند
و غم هایش را در جیبش می ریزد و وارد خانه می شود
پدر ناراحتی هایش را پشت روزنامه پنهان می کند
پدر در تمام آینه ها فریاد می زند : حال من خوب است
پدر دوستت دارم ها را با چشمانش می گوید چون عشق پدر همیشگی است
پدر ، سایبان لحظه های بارانی
چشمان پدر ، شعری است مردانه
پدر سرباز کهنه کار جبهه های روزگار
پدر برای من همیشه پدر خواهد ماند.
هیچوقت حال اونی که هست
رو به خاطرِ اونی که نیست نگیرید …
کسانی که از خود می رنجانیم
مثل ساعت هایی می مانند که صبح دلسوزانه زنگ می زنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم که خیلی دیر شده ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﺍﻥ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ !
فراموش نکنیم که اگر دلی را بردیم شکستیم ، گذشتیم و رفتیم …
روزگار حافظه خوبی دارد ، هرگز فراموش نمی کند !
کسی چه می فهمد
حیاطِ ما
گل هایش به
سوی انقراض می روید!
تکانی بخور!
دوباره
بوی یاسمن بفروش
در شهر ...
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود ,
گاهی نمیشود که نمیشود.
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ,
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود .
گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست ,
گاهی تمام شهر گدای تو میشود .
:: برچسبها:
عاشقانه ,
اس ام اس ,